این روزهای من و سدنا
این روزها تمام دل مشغولی های من در وجود نازنین تک دخترم خلاصه میشه .امروز جمعه دقیقا یک هفته شد که من دخترم نازمو از شیر گرفتم تا الان که یادت نرفته و هر وقت تنها میشی میای و سراغ می میتو از من میگیری و منم باید به یه نحوی سرت و گرم کنم که البته اعتراف میکنم کار سختیه چون هیچ چیزی و فراموش نمیکنی همین که سرگرمت میکنم چند ساعت بعد روز از نو روزی ازنو. ولی اعتراف میکنم که بیشتر از قبل برات وقت میزارم بیشتر بیشتر دوست دارم حتی وقتی شبا تند وتند بیدار میشی و بهانه میگیری حتی یکبار هم کم نیاوردم و تا صبح با لا سرت بودم و نوازشت کردم تا احساس نکنی که مامان دوست نداره ... درست تو از من مستقل شدی ولی مامان بیشتر و بیشتر از قبل به...
نویسنده :
مامان سدنا
1:17
دخترک ساکت من
فدات بشم که اینقدر اذیت داری میشی .شب اول که خدا میدونه چقدر برای من و تو بابایی سخت گذشت تا صبح اذیت شدی و راحت نتونستی بخوابی ولی خدا رو شکر دیشب چیزی نگفتی و راحت تا صبح خوابت برد اما از صبح همش ساکت و بی حرف شدی که مامان داره دق میکنه اما چاره چیه دخترم یه روزی باید این مرحله هم پشت سر بذاری
نویسنده :
مامان سدنا
13:27
شروع یه پروزه ی سخت
امروز فعلا اولین روزی بود که بهت شیر ندادم البته دلم خیلی برات سوخت ولی جلوی خودمو گرفتم تا کمتر با احساسات پاک و قشنگ تو بازی بشه اخه چند وقت که دیگه بیش از حد چسبیدی به مامان و غذا نمیخوری منم امروز صبح تصمیم گرفتم تا از شیر بگیرمت صبح وقتی ممی خواستی منم گفتم اوف شده همش میومدی و میگفتی :مامان اوف و بعد بوسش میکردی . تا الان که اذیت نکردی اخه امروزم با مهمونا سرت گرم بود زیاد بها نه نگرفتی حالا تا فردا ببینم چی خدا میخواد . انشالله که خدا خودش کمک میکنه و دختر گلم راحت با این قضیه کنار میاد . دوست دارم فرشته ی مامان ...
نویسنده :
مامان سدنا
21:30
کفش =کبش
مامان قربون اون زبون شیرینت بشه که هر وقت میخوایم بریم بیرون جلو تر از مامان و بابا میری دم درد و شرو ع مینی دنبال کفش هات گشتن و میخوای که خودت پا شون کنی بعد که میبینی نمیتونی همش میگی کبش کبش .البته داد میزنی ها ...
نویسنده :
مامان سدنا
21:30
دختر حرف گوش کن
تازه گیا هروقت که میخوام سفره رو جمع کنم دخترکم به مامانش کمک میکنه و منم کلی ذوق میکنم که مثلا دخترم لیوان اب و اورد یا ظرف سالاد و خلاصش کنم هر چیزی که تو سفره باشه رو میاری تازه اگر کمی دیر بجنبدم سفره هم با تمام سفره رو با تمام مخلفاتش میزنه زیر بغلشو میاره ................. الهی قربونش بره مامانش ...
نویسنده :
مامان سدنا
21:29